سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و ولادت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : سید پوریا هاشمی
نوع شعر : مدح و ولادت
وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
قالب شعر : مربع ترکیب

والشـمس ضحـهـا شب ما سحـر آمد            الـمـنـة لله کـه ایـن غــصـه سـر آمـد

صد چـلـه گرفـتـیم که آخـر خبر آمد            از کـعـبـه مـا جـلـوه تـوحـیـد درآمـد


با آمـدنش نـاظــم مـنـظـومـه مـا شـد

تاج سر ما حضرت معصومه ما شد

ریحانه موساست! تجلی به زمین کرد            پس اهل زمین را همگی عرش‌نشین کرد

خود را بغل معدن فیروزه نگین کرد            چشمان پدر را چقدر فاطـمه‌بین کرد

بانی شده این فـاطـمه معراج پدر را

جبرییل به پابـوسی او ریخـته پَر را

در بین کریمان شده مشهـور کریمه!            زهراست چه نزدیک و چه از دور کریمه

سجـاده‌نـشـین در وسط طـور کریمه            یا فـاطـر و یا فـاطـمه یا نـور کریمه

این آرزوی ماست سلیمان شده باشیم

با چـادر تو تازه مسلـمان شده باشـیم

ارثیه زهراست که پای تو ورم داشت            محراب به یک جلوه تو قامت خم داشت

با بودنت این قوم چه می‌خواست؟ چه کم داشت؟            احساس عجیبی به شما قوم عجم داشت

در پای شما مردن ما عین حیات است

صحن تو برابر به تمام عتبات است

از آیـنه‌بـنـدان حرم نور به ما خورد            در صحن تو بی‌بی سر ما خوب هوا خورد

در قم به مشام دل ما بوی رضا خورد            هرکس گذرش خورد به این میکده جا خورد

دیدند همه مـرقـد تو مرقـد زهراست

بی بی به خدا گنبد تو گنبد زهراست

نـومـیـد رسـیـدیـم کـه امـیـد بگـیـریم            هر نیمه شب از ماه تو خورشید بگیریم

خوبست به امـضای تو تأئـید بگیریم            یعنی که ازین خـانه روادیـد بگـیریم

بـیـمـارتـریـنـیـم شـفـا را بـده بـی‌بـی

پـس تـذکـره کـربـبـلا را بـده بـی‌بـی

در کشور شیعه سفرت امن و امان بود            هر کوچه زمان گذرت امن و امان بود

بر روی شتر دور و برت امن و امان بود            افتاد به هرجا نظرت امن و امان بود

چشمان کسی خیره به محمل نشد اصلا

سـدّ گـذرت جـمـع اراذل نـشد اصلا

جز گل به سرت از روی بامی نرسیدست            بر محمل تو چشم عوامی نرسیدست

پایت طرف بـزم حـرامی نرسیدست            راه تو به دروازه شـامـی نرسیدست

شــلاق ســراغ تـن تـو هـیـچ نـیـامـد

آتـش طـرف دامـن تـو هـیـچ نـیـامـد

اما به سر عـمه به جـز زخـم ندیـدند            قـدّیـسـه مـا را سر بـازار کـشـیـدنـد

با هلهله و خنده از او خـطبه شنـیدند            بـنـد دل او را تــه گــودال بـریـدنــد

قداره کشی آمد و سرزیر عـبا رفت

بر نـیـزۀ اولاد زنـا نـور خـدا رفـت

نقد و بررسی